به همین همین چارلیتری بنزینی که گزاشتم جلوم قسم..
.

.

.

.
هیچی فقط میخواستم بگم من چارلیتر بنزین دارم دلتون بسوزههههههههههه

زنگ زدم ب 2afm گفتم الو؟؟میگه الو صدامو داری؟؟

میگم اره،میگه دیگه خستم ازخاطرات موندگارت...

زنگ زدم ب مجید خراطها هنوز الو نگفته میگه تیغو بردار دستامو خط خطی کن...

زنگ زدم ب یه شماره برداشته میگه او او او او،اخرش گفت امیدجهان...

خدایااین خوشیهاروازما نگیر ....

من خیلی تلاش کردم ولی قسمتی به نام "اشتها" توی خودم پیدا نکردم

از وقتی سفره انداخته میشه درحال خوردنم تا آخرش که بشقابارو از جلوم میکشن

خو تقصیر من که نی

این طوری آفریده شدم

باید باهام مدارا بشه ...

ﺭﻓﺘﻢ ﻋﺎﺑﺮﺑﺎﻧﮏ ﻧﻮﺷﺖ ﺯﺑﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﻨﯿﺪ

به هزار ﺯﺣﻤﺖ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺕ ﺭﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻦ

ﺯﺑﻮﻧﻢ رو داخل کنم ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺭﻭ ﺑﺮﻕ ﮔﺮﻓﺖ

ﮔﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﻬﺎﺭﻭ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ...

حیف نون میفته دنبال یه دختره

هی داد میزنه :

خونه دارم

ماشین دارم

ویلا دارم

پول دارم

یهو دختره بر میگرده

حیف نون میبینه دختره خیلی زشته

میگه : شانس گهت همه رو فروختم !!!

تو جهنم دیدم بعضیا از انگشت آویزونن

پرسیدم چرا اینجوری هستن

.

.

.

ندا اومد اینا کسایی هستن ک پست منو لایک نکردن

حالا از من گفتن بود خودتون میدونین دیگههه

من ک فقط ب فکر شماهام !!!!

نظرات شما عزیزان:

pj

ساعت23:38---8 تير 1393

[وب سایت]

قشنگ بود . مرسی .

سیما

ساعت17:40---1 تير 1393

وبت حرف نداره دختر.عالیه
پاسخ:kkhhh mamnoonam

حاج رضــا

ساعت0:27---25 خرداد 1393

[وب سایت]

آجی قشنگ بود
فقط یه چیزی این متنا رو جدا جدا بزار ...
نظر من اینه هههههه
خود دانی
ولی لایک داشت
پاسخ:ok dadashi :).misiii

mohamad

ساعت23:22---24 خرداد 1393

[وب سایت]

=مطالبت خیلی خنده دار بود ایولDD
پاسخ:mamnoon

جعفر

ساعت17:58---24 خرداد 1393

عكس رو آماده كردم نميدونم چجوري برسونمش بهت اگه برنامه اي مثل وات ساپ يا نيمباز داري ايدي تو بده از اونجا ادت كنم و واست بفرستمش اگه خواستي
پاسخ:kho te webet bezar baresh midaram

اعظم

ساعت16:58---24 خرداد 1393

[وب سایت] - [ایمیل]

چرا باید “خردل” اسم یه سس باشه اما “بزدل” یه توهین ؟

آخه بین بز و خر هم تبعیض ؟؟؟ آخه تا چه حد ؟؟؟
پاسخ:kkkkhhhhhhh

اعظم

ساعت16:58---24 خرداد 1393

[وب سایت] - [ایمیل]

تو تبلیغات یخچال فریزر همیشه یه کیک دست نخورده تو یخچاله

اصلا مگه همچین چیزی ممکنه ؟
پاسخ:kkkkhhhh.naa

جعفر

ساعت13:02---24 خرداد 1393

[وب سایت]

سلام راستش چندتا عكس دارم كه ممكنه واسه وبلاگت نياز داشته باشي مثل همين سوالاتي هستند كه خودت تو وبلاگت داري اگه نياز داشتي بهم خبر بده تا يجوري عكس هارو بتونم بهت بدم و اگه دوست داشتي بزاري تو وبلاگت.
پاسخ:salamm.ok (;

مهرزاد

ساعت9:18---24 خرداد 1393

عالي بود مث خودت
پاسخ:misiiiiiiiii♥♥♥

❖ بـے נڵ ❖

ساعت23:22---23 خرداد 1393

[وب سایت]

ﺁﯾﺎﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺩﺳﺘﺖ ﻟﻤﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ،ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﺯ ﭘﺎ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺮﺩﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ، ﻭ ﺁﯾﺎ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﮔﺮﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍﺑﺮﺍﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﻔﺮﺳﺘﯽ ﭘﺲ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﮐﻮﺷﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ.
امیدوارم هر ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ می فرﺳﺘﺪ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻨﻢ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﮑﻨﺪ.
پاسخ::ﺍ

صبارونالدو

ساعت23:01---23 خرداد 1393

[وب سایت]

پاسخ:kkkkhhhh

اعظم

ساعت22:10---23 خرداد 1393

[وب سایت] - [ایمیل]

واقعا متاسفم ﺩﻳﮕﻪ ﻫﻴﭽﻰ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﺑﻖ ﻧﻴﺴﺖ . . .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻴﺴﮑﻮﻳﺖ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩﻡ . . .
ﻣﺰﻩ ﻯ ﻋﻤﻪ ﻣﻴﺪﺍﺩ
پاسخ:kkkkkhhhh

لیدیا

ساعت22:02---23 خرداد 1393

[وب سایت]

حتما بخون خیلی قشنگه پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد. آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون:بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم،این پیاموبه 9نفربفرست آرزوت برآورده میشه،باور نمیکردم واقعاقبول شداگه پاک کنی ونفرستی خداآرزوتوقبول نمیکنه ساعتتونگاه کن ببین 9دقیقه بعد1اتفاق خوشحالت میکنه

(✿◠‿◠)ⓚⓛⓜⓘⓐ (◡‿◡✿)

ساعت21:10---23 خرداد 1393

[وب سایت]

خخخخخخخخخخخخخخ عالی بود
پاسخ:kkkkhhhh misi golam

❖ بـے נڵ ❖

ساعت20:50---23 خرداد 1393

[وب سایت]

he he he
man mundam in ahang webet chera be mataleb nemikhore
harchand asan yadam nemiyad ahanget chi bud chon khafe shode nemikhune
پاسخ:.kkkkkhhhh.avazesh kardam vali nemidonam chera avaz nashod.mohem nis hamon behtar nadoni :D.

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: